-
هرگز
یکشنبه 7 فروردینماه سال 1384 22:56
هرگز ... هرگز فراموش نمی کنم سخنانی راکه از چشمان تو شنیدم می گویند چشمها هرگز دروغ نمی گویند اما من شیرین ترین دروغ ها را از چشمان تو شنیدم آن هنگام که می گفتند: «دوستت دارم» تو بزرگ بودی آنقدر بزرگ که رویاهای من در سرزمین خیال تو قاصدکی بیش نبود بزرگ بودی و دست نیافتنی و من می دانستم در دست نیافتنی ها عظمتی ست...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 اسفندماه سال 1383 20:04
Happy Norouz نوروزتان خوش Please Click on the Picture to hear the song برای شنیدن آهنگ روی عکس را کلیک تاریخچه نوروز طبق عقاید زرتشت، ماه فروردین ( اولین ماه تقویم شمسی ایرانیان) به فراوشی (سرزندگی) اشاره دارد که دنیای مادی را در آخرین روزهای سال دچار تحول می کند. بنابراین، زرتشتیان، ده روز را برای اینکه روح نیاکان...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 اسفندماه سال 1383 15:47
توی اون شام مهتاب کنارم نشستی عجب شاخه گل وار به پایم شکستی قلم زد نگاهت به نقش آفرینی که صورت گری را نبود اینچنینی پریزاد عشق را مهاسا کشیدی خدا را به شور تماشا کشیدی تو دونسته بودی چه خوش باورم من شکفتی و گفتی از عشق پرپرم من تا گفتم کی هستی تو گفتی یه بی تاب تا گفتم دلت کو تو گفتی که دریاب قسم خوردی بر ما که عاشق...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 21 اسفندماه سال 1383 15:23
مرا نه تاب ماندن هست نه پایی برای رفتن از اینجا تو را هرگز نمی دانم چگونه با چه رویی بی من تنها جدا تنها بسوی خانه خواهیرفت این صدای پای تردید است می گوید به من : باید که تنها رفت می روم اما تو را در یاد خواهم داشت اینم تقدیم به آنان که همیشه تنها هستن.... گشتم خراب اکنون بگو دیگر چه میخواهی؟ t he wind sings the...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 آذرماه سال 1383 18:49
تو پرنده ای بودی مهاجر که از سرزمین قلبمان پر گشودی ورفتی ،تو گلی بودی بهاری که خزان روزگارتو را از ما گرفت و تو چه زود پژمردی ،تو مسافری از تبار فرشتگان سفید بودید که تحمل این دنیای سیاه را نداشتی و رفتی ،تو فقط برای چند روز مهمان چشمانمان بودی وسپس ما را در انتظار ابدی گذاشتی ورفتی . تو که هنوز بیشتر از هیجده بهار...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 1 آذرماه سال 1383 14:24
زیبای نازنین سلام: بازم با من قهری ؟ آره؟ بازمم یه چیزی پرسیدم که به من ربطی نداره؟ سلام به گلی که مهر را پاییز کرد زیبای ما هم ! درست است که در محضر پادشاهی قصر بلوری چشمانت هیچ گاه مجاز به طرح سوالی نبودم و نیستم و نخواهم بود اما امان از فراموشی دردسرپادشاهی ات دردسر فراموشی ام را صد چندان کرد و باز هم پرسیدم...
-
یادته........
یکشنبه 1 آذرماه سال 1383 14:17
یادته اون روزی که چشمامو باز کردم و چشات از خوشحالی می درخشید یادته به آغوش کشیدمت و از اون روز دعات شد خوشبختی من یآدته شب بیدار می شدی و توی تاریکی شب رد پای نمناکم رو دنبال می کردی شش دنگ حواست به این بود که غم کوچولویی تو دلم نباشه یادته تو جاده های زندگی و باور عشق پابه پام اومدی و باور کردن عشق رو با شکستن احساس...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 آبانماه سال 1383 12:03
در کوچه های گرم تب آلوده با پاهایی خسته اما امیدوار بدنبال سایه ای میگردم سایه ای که چون شهاب در گذر است فریاد غربتم چون ولوله رعد چون نور صاعقه در نهایت غم مرا به اوج میرساند آری این منم که در دل شب چقدر خوب است که ادم گاهی بتواند بنشیند کنار پنجره و برف که می بارد تماشا کند . برف سبک است و بادش می برد . می برد می...
-
I LOve YOu
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1383 17:51
تکدرخت.. خانهمان برگهای خود را به زیر پاهایش میریزد و دردناکترین صحنهها را میآفریند. او با زوزهی هر نسیم میگرید و اشکهای زردش را در دستان بیتوانش میفشارد، اما دستان رنجور او طاقت نگهداری این درد بزرگ را ندارند. آنها را رها میکند و صدای شکستن قلبش با عبور هر رهگذر از زیر این درخت فرتوت شنیده میشود. صدای...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 4 مردادماه سال 1383 12:35
طعم سکوت را بچشید وقتی شما به جای دنیای بیرون به درون خود توجه می کنید دنیای درون را در سکوت محض خواهید یافت. اغلب برداشت عمومی از سکوت برداشتی منفی است و معنای آن خلاء و نبود سر و صداست در حالی که چنین نیست و سکوت لبریز شدن از نوایی است که تاکنون آن را نشنیده اید. سکوت رایحه ای خوش است که تا به حال به مشام تان نخورده...
-
باور کن
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1383 21:24
<< باور کن >> باور کن ، تمام حرفها و قصه ها را باور کن. مثل باریدن باش. مثل بوئیدن باش. برای یک نفس ، برای یک زندگی عاشق باش. باور کن ، پشت شبها همیشه سپیدی هست و تو می توانی همه نور را لمس کنی و من از نور وجود تو روشن باشم. و صبح را به مقدم عشق تو هدیه دهم. چشمهایت را باور کن ، که مرا به دنیایی خیالی در...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 31 تیرماه سال 1383 21:16
<<< وهـــم تنــهـایـی ... >>> من از وهم جنون انگیز تنهایی در گریزم ... من از سرخی خون آمیخته با چشمانم می فهمم که شور اشک با من چه ها کرده است ! اما لذت به تو اندیشیدن ، جرات گریستن دوباره به من خواهد داد ... <<< بــا آســمـــان >>> هستی من ، یاور من ، آبی ترین واژه احساس ، والاترین...
-
شعری برای نسل سوخته
یکشنبه 21 تیرماه سال 1383 12:21
در هراس ازدحام سکوت میان باور وتردید،یخ میکند تنم از سعادت عشق شب را به دور خود میپیچم انعکاس وجود تنم را به لرزه می اندازد. انگار کسی پشت تفکر دیوار به دیوار من پنهان است. باور ندارم که دراین نزدیکی نزدیک تر از تو، آخر کسی هم باشد. قد میکشم از پشت هزار سال قرن سوخته بربلندای اندوه استوار بر کتیبه های از هم فرو ریخته،...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 تیرماه سال 1383 19:43
خرید شوهر یک مرکز خرید ، وجود داشت که زنان میتوانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد ، این مرکز پنج طبقه داشت ، و هرچه که به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر می شد . اما اگر در طبقه ای دری را باز کنند باید حتماً آن مرد را انتخاب کنند و اگر به طبقه بالاتر رفتند دیگر اجازه برگشت...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 9 تیرماه سال 1383 19:38
-
ازذواج..........
سهشنبه 9 تیرماه سال 1383 19:26
سقراط میفرماید وقتی شما ازدواج میکنید ؛ اگر همسر خو بی گیر تان بیاید آدم خوشبختی خواهید بود اما اگر همسر نا جوری نصیب تان بشود بدون شک فیلسوف خواهید شد آقای فروید میفرماید بزرگ ترین پرسشی که من هرگز نتوانسته ام پاسخی برای آن پیدا کنم این است یک زن براستی چه می خواهد ؟؟ آقای کولین چاپمن میگوید بزرگترین راز یک ازدواج...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 خردادماه سال 1383 14:10
مدتیه .. چشمانم رنگ شادی ندیده...... مدتیه...لبانم طعم شیرینی احساس نکرده.... مدتیه دستانم...گرما رو لمس نکرده...... عشق هم برای من بی رنگ شده.... زندگی برای من کم رنگ شده..... توی یک آسمان تاریک...فقط و فقط ..ستاره مرگم به من چشمک میزنه.... توی آسمونی که روزهای گرمش با عشق شروع میشد.... و با ستاره عشق هم تاریک...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 30 خردادماه سال 1383 13:58
چرا؟؟…. نفهمیدم…. آدمی که موقع بارون وقتی همه رو سرشون چتر باز میکنن تا خیس نشن ولی تون دستاشو باز میکنه تا کامل خیس بشه دیوانست؟؟؟ آدمی که شب وقتی همه دارن قصر رویا شونو خواب میبینن بشینه و تو آسمون سیاه دنبال قصر زندگیش بگرده دیوانست؟؟ و هیچ صدای دیگه رو Every Body’s Fool آدمی که تمام مدت در حال گوش دادن به موزیکه...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 11 خردادماه سال 1383 11:40
باران اینروزا خیلی سرم شلوغه. فرصت آپ کردن کم پیش میاد. امروز یه خاطره و یه دو بیتی ساده براتون هدیه دارم: داییم خدا بیامرز خیلی قوی هیکل و بزن بهادر بود. همیشه میگفت یه دوست از زمان جوانی داشتم. اون صدای خیلی خوبی داشت ولی من زور زیادی. همیشه یه عده نوچه دور و برم میپلکیدن. اون وقتها اون همیشه پیش من کم میاورد. ولی...
-
من تورو دوست دارام .....
یکشنبه 10 خردادماه سال 1383 13:18
گل سرخی برایت روشن می کنم تا شاید مرا ببینی . من در همسایگی گمنام خانه دارم و آرزویم این است که هر روز بتوانم شعری برایت بگویم و کتابی در وصف نفسهای تو بنویسم من کنار رودهای قشنگی زندگی می کنم که دوست دارند یک روز دریا را در آغوش بگیرند . من آینه ای بر تاقچه اتاقم دارم که هر صبح همه خدایان موهایشان را در آن شانه می...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 خردادماه سال 1383 12:37
عشق مانند ماه است؛ وقتی افزایش نیابد کاسته می شود انسان دژها را می سازد و روزگار آن را ویران می کند.
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 6 خردادماه سال 1383 12:33
سلام دوستان امیدوارم که حالتون خوب باشه باید مارو ببخشید این چند وقت نبودیم . جبران میکنیم اگر عمری باقی ماند دل نبریدیم اگر دل شکست در نشکستیم اگر در ببست باور تقدیر به سر داشتیم از پی برداشت نمی کاشتیم..... نویسنده:کامی شاعر:ننم عشق عینک سبزی است که با ان کاه را یونجه میبینی و اگر در طپش باغ خدا را دیدی همت کن و بگو...
-
عید نوروز...........!
پنجشنبه 28 اسفندماه سال 1382 12:05
کاش بیایم برای بی پناهان سایبون باشیم با دلای دل شکسته کمی مهربون باشیم کاش بیایم به باغبونا کمی حرمت بزاریم احترام دلای شکسته رو نگه داریم کاش به مهربونترا دین مونو ادا کنیم سهم خوشبختی مونو وقف بزرگترا کنیم کاش یه کاری کنیم که خستگی ها در بره مرهمی بشیم که زخم ادما بهتر بشه کاش که شاخه درخت زندگی رو نشکنیم هفته ای...
-
آتش عشق...........!
پنجشنبه 28 اسفندماه سال 1382 11:10
آتش عشق(قسمت اول) تا توانستم بر سر کوی تو آمدم دری زدم و دیوانه کردم دلم را عقلم را از این خانه بیرون کردم و راهی میخانه شدم شمعی که در دلم روشن کرده بودم همانند پروانه ای به دور آن چرخیدم شانه ات که امن ترین جای دونیاست به أن تکیه کردم و درد دلم را به کسی نگفتم چون دوائی نداشت دیگر از آن به بعد میخانه منزل من شدچون...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 28 اسفندماه سال 1382 11:09
توی نگاهت عشقو دیدم ، تپش قلبو شنیدم توی جاده های احساس من به عشق تو رسیدم توی کتابا عشقو خوندم عکس خورشیدو سوزوندم جای خورشید توی کتابا نقش چشماتو نشوندم توروخدا برگرد من خیلی دلم واست تنگ شده ... من خیلی دوستت دارم ... نمی دونم دیگه چه جوری بگم که خیلی بهت احتیاج دارم ... به حرفات ، به دلداریات ، به مهربونیا و...
-
مرگ من.......؟
دوشنبه 25 اسفندماه سال 1382 16:44
من که میدانم شبی عمرم به پایان میرسد نوبت خاموشی من سهل و اسان میرسد من که میدانم که تا سرگرم بزم و مستی ام مرگ ویرانگر چه بی رحم و شتابان میرسد پس چرا عاشق نباشم من که میدانم به دنیا اعتباری نیست ٫ نیست بین مرگ و ادمی قول و قراری نیست٫نیست من که میدانم اجل نا خوانده و بیدادگر و سرزده می اید و راه فراری نیست ٫ نیست پس...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 18 اسفندماه سال 1382 00:42