من تورو دوست دارام .....





گل سرخی برایت روشن می کنم تا شاید مرا ببینی . من در همسایگی گمنام خانه دارم و آرزویم این است که هر روز بتوانم شعری برایت بگویم و کتابی در وصف نفسهای تو بنویسم
من کنار رودهای قشنگی زندگی می کنم که دوست دارند یک روز دریا را در آغوش بگیرند . من آینه ای بر تاقچه اتاقم دارم که هر صبح همه خدایان موهایشان را در آن شانه می کنند
من با واژه ها صبحانه می خورم و در سطر های سپید یک دفتر خودم را

می شویم . گاهی واژه یی تازه می آفرینم تا بتوانم با تو حرف بزنم . وقتی تو هستی می توان خورشید را از میانه ی آسمان چید و در دستمال کهنه ای پیچید و کنار گذاشت . می توان ماه را خاموش کرد  می توان ستاره های غریب را فراموش کرد . وقتی تو هستی انگار هفت روز از خلقت دنیا نمی گذرد . همه چیز بکرو دست نخورده است . هنوز هیچ مشامی گلهایی را که تازه در ایوان هستی روییده اند نبوییده است هیچ  دستی سیبهای سرخ را از شاخه  نکنده است . زیرا اولین باران می ایستم و دستهایم را به طرف افقهای ناشناخته باز می کنم . هیچ دیواری نیست  همه جا پنجره است هیچ کس فاصله را نمی شناسد . زمین پر از مریم است و عطر نفسهای مسیح نسیم ها را به سوی خود می کشاند . می توان آسوده خیال دوست داشت و عشق ورزید و عاشقانه حرف زد . می توان یک کبوتر بود  می توان یک گل سرخ شعله ور بود یا کلمه ای تبدار بر لبان یک عاشق

ای عشق توان از تو گفتن و نوشتن را به خود نمی بینم که زبانم را وسعت زیبائیهایت لال ساخته است .


اگر بر کوه ها فرود آیم


با ذره ای از آنچه در دل من است ،


کوه ها را جاری کنم در دشت .


اگر به روز رستاخیز ،


در آتش روم


با آنچه در دل من است ،


آتش را بسوزانم از شرم .


اگر به مشام بهشت رسانم


بویی از آنچه در دل من است ،


بهشت را به رقص آورم از شوق .


آنچه در دل من است ، عشق است .


عشق ، همین و بس


نظرات 1 + ارسال نظر
شیوا دوشنبه 15 تیر‌ماه سال 1383 ساعت 09:25 ب.ظ

man az veb lage alit khily khosh hal shodam aziz baomide rozhahe behter va khob tar braie aziz janam kkkkkkkkkkkkkmmmmmmmmmmmmmmiiiiiiiiijjjjjjjjjjjjjjjjjoooooooooooonnnnnnnnnnnnnnnnn

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد