تکدرخت.. خانهمان برگهای خود را به زیر پاهایش میریزد و دردناکترین صحنهها را میآفریند. او با زوزهی هر نسیم میگرید و اشکهای زردش را در دستان بیتوانش میفشارد، اما دستان رنجور او طاقت نگهداری این درد بزرگ را ندارند. آنها را رها میکند و صدای شکستن قلبش با عبور هر رهگذر از زیر این درخت فرتوت شنیده میشود. صدای خشخش برگها سمفونی غمانگیزیست در گوش طبیعت که هر لحظه به مرگ خود نزدیک و نزدیکتر میشود
ESHGH
با یک شکلات شروع شد من یه شکلات گذاشتم توی دستش اون هم یه شکلات گذاشت توی دستم من بچه بودم ، اون هم بچه بود سرم رو بالا کردم اون هم سرش رو بالا کرد خندیدم گفت:دوستیم ... گفتم : دوست دوست ... گفت : تا کجا؟ ... گفتم :دوستی که (تا) نداره! .... گفت : تا مرگ خندیدم و گفتم : من که گفتم تا نداره... گفت : باشه تا پس از مرگ گفتم :نه نه نه ! تا نداره گفت : قبول تا اونجا که همه زنده می شن یعنی تا زندگی پس از مرگ ! باز هم با هم دوستیم تا بهشت، تا جهنم، تا هر جا که باشه من و تو با هم دوستیم ... خندیدم و گفتم : تو براش تا هر جا که دلت می خواد یه تا بذار.اصلاً یه تا بکش از این سر دنیا تا اون سر دنیا اما من اصلا براش تا نمیذارم. نگاهم کرد نگاهش کردم باور نمی کرد من می دونستم اون می خواست حتماً دوستیمون تا داشته باشه دوستی بدون تا را نمی فهمید
******** گفت: بیا برای دوستیمون یه نشون بذاریم گفتم : باشه تو بذار
FOr YOu
کامی جون
دوشنبه 30 شهریورماه سال 1383 ساعت 05:51 ب.ظ