شعری برای نسل سوخته



                                                                                      سپنتا
در هراس ازدحام سکوت

میان باور وتردید،یخ میکند تنم از سعادت عشق
شب را به دور خود میپیچم

انعکاس وجود تنم را به لرزه می اندازد.

انگار کسی پشت تفکر
دیوار به دیوار من پنهان است.

باور ندارم که دراین نزدیکی

نزدیک تر از تو، آخر کسی هم باشد.

قد میکشم از پشت هزار سال قرن سوخته

بربلندای اندوه استوار
بر کتیبه های از هم فرو ریخته،

آخرین نقش را خواهم زد.

نقش خواهم بست دستان دخترکی را
که مظلومانه از،علم گل میچید.

نقش میبندم بر بلندای عدالت،صلیبی را
که خود مصلوب حقیقت بود.

ونقش خواهم بست بر بالین عشق
چشمان فاحشه ای را که به آخرین بستر می اندیشد،

به آخرین بستر.

چشمانم را خواهم بست
تا عروج درد ر،اهی نیست
                                                        
نقش آخر اینجا،رنگ خدا میگیرد

رنگ حرفهای فرسوده
رنگ خدا                      
رنگ تقدیر...   


تقدیم به همه عاشقان........







خرید
شوهر    
 

یک مرکز خرید ، وجود داشت که زنان میتوانستند به آنجا بروند و مردی را انتخاب کنند که شوهر آنان باشد ، این مرکز پنج طبقه داشت ، و هرچه که به طبقات بالاتر می رفتند خصوصیات مثبت مردان بیشتر می شد .

اما اگر در طبقه ای دری را باز کنند باید حتماً آن مرد را انتخاب کنند و اگر به طبقه بالاتر رفتند دیگر اجازه برگشت ندارند و هر شخص فقط یک بار میتواند از این مرکز استفاده کند.

روزی دو دختر که با هم دوست بودند به این مرکز خرید رفتند تا شوهر مورد نظر خود را پیدا کنند.

در اولین طبقه ، بر روی در نوشته شده بود : این مردان شغل و بچه های دوست داشتنی دارند. دختری که تابلو را خوانده بود گفت : خب ، بهتر از کار نداشتن یا بچه نداشتن است ولی دوست دارم ببینم بالاتری ها چگونه اند ؟

پس رفتند .                       

در طبقه دوم نوشته شده بود : این مردان شغلی با حقوق زیاد ، بچه های دوست داشتنی و چهره زیبا دارند . دختر گفت : هوم م م ، طبقه بالاتر چه جوریه … ؟

طبقه سوم : این مردان شغلی با حقوق زیاد ، بچه های دوست داشتنی و چهره زیبا دارند و در کارِ خانه هم کمک می کنند. دختر : وای … ، چقدر وسوسه انگیز ، ولی بریم بالاتر . و دوباره رفتند.

طبقه چهارم : این مردان شغلی با حقوق زیاد و بچه های دوست داشتنی دارند. دارای چهره ای زیبا هستند ، همچنین در کار خانه کمک می کنند و هدف های عالی در زندگی دارند. آن دو واقعا به وجد آمده بودند.

دختر : وای چقدر خوب . پس چه چیزی ممکنه طبقه آخر باشه

آنها گریه کردند.

پس به طبقه پنجم رفتند ، آنجا نوشته شده بود : این طبقه فقط برای این است که ثابت کند زنان راضی شدنی نیستند . از این که به مرکز ما آمده اید متشکریم و روز خوبی را برای شما آرزومندیم