مرا  نه تاب ماندن هست              نه پایی برای رفتن از اینجا

   تو را هرگز نمی دانم                 چگونه با چه رویی

    بی من تنها جدا                    تنها بسوی خانه خواهیرفت

   این صدای پای تردید است              می گوید  به من :

                              باید که تنها رفت

           

          می روم اما تو را در یاد خواهم داشت

 

      

        اینم تقدیم به آنان که همیشه تنها هستن....             
                 

گشتم خراب اکنون بگو دیگر چه می‌خواهی؟

the wind sings the sorrow of me in a melody

  

                               از لبخندش گریه میچکید

                        و ما تظاهر می کردیم باران است

 

 
 

 




         
             
تو پرنده ای بودی مهاجر که از سرزمین قلبمان پر گشودی ورفتی ،تو گلی بودی بهاری که خزان روزگارتو را از ما گرفت و تو چه زود پژمردی ،تو مسافری از تبار فرشتگان سفید بودید که تحمل این دنیای سیاه را نداشتی و رفتی ،تو فقط برای چند روز مهمان چشمانمان بودی وسپس ما را در انتظار ابدی گذاشتی ورفتی . تو که هنوز بیشتر از هیجده بهار را ندیده بودی ولی پاییز بی رحم تو را با خود برد، غم از دست دادن تو را به چه کسی بگویم وچگونه ؟چگونه بگویم تو گوشه ای از زندگیمان بودی، تو نوری بودی که به تاریکی خانه های دل ما تابیده بودی، تو آفتابی بودید که در آسمان قلبمان می تابیدی وبه ما گرما می بخشیدی ، تو بارانی از محبت وعشق بودی ، تو همه خوبیها و مهربانیها را در خود داشتی ، تو ساده وبی ریا بودی ، ولی چرا رفتی ؟ تو چرا بی رحمانه خانه هایمان را به ماتم نشاندی؟ تو چرا نور دلهایمان را خاموش کردی ؟ و تو چرا آفتاب آسمان ما را در پشت ابرها قرار دادی ؟ بعد ازتومحبت وعشق را چگونه معنی کنیم؟ بعد از توخوبی ومهربانی را از چه کسی یاد بگیریم ؟و چگونه سادگی وبی ریایی را پیدا کنیم ؟. تو جایت در زمین خاکی ما نبودتو از تبار زمینیها نبودی ، پروازکردی ورفتی تنها برای ما غمی جانگداز وابدی گذاشتی ، حالا جای خالی تو را چگونه باور کنیم. تو در غروبی غمناک پر گشودی وبه سوی ابدیت رفتی وما ماندیم با دنیایی که بی تو باورش سخت است و جای خالی تو در همه جا ودر همه حال احساس می کنیم ، حرفهای شیرینت در گوشهایمان روحنواز است حالا دیگر تو به آرامش رسیده ای ولی ما درنبودنت بی قراریم، کاش هیچ طلوعی را غروبی نبود .
 
             

         







نامه ات رو خوندم خوب من
اشکی چکوندم خوب من
یک لحظه بردم خودم
جای تو نشوندم خوب من
نوشته بودی بعد من، غصه خوری عادتته
عشق به دادت برسه
یه قلب عاشق بسته
نوشتی زندگی، چنگی به دل نمی زنه
تو اسمون زندگی، پرنده پر نمی زنه
نوشته بودی تنهای، رفیق ماه و سالته
نوشته بودی روز و شب ، غم از تو دل نمیکنه
چرا گله داری از همه


    

         
      
عشق یعنی : یاد یک رویای نرم
عشق یعنی : یک بیابان خاطره
عشق یعنی : چهار دیواری بدون پنجره
عشق یعنی : گفتنی با گوش کر
عشق یعنی : دیدنی با چشم کور
عشق یعنی : غرقه گشتن در سراب
عشق یعنی : حلقه های بی حساب

عشق یعنی : تا ابد بی سرنوشت
عشق یعنی : آخر خط بهشت
عشق یعنی : گم شدن در لحظه ها
عشق یعنی : آبی بی انتها
عشق یعنی : زرد تنها و غریب
عشق یعنی : سرخی ظاهر فریب
عشق یعنی : هر چه تنها ماندنیست
عشق یعنی : هر چه را دل کندنیست
عشق یعنی : یک سوال بی جواب

عشق یعنی : راه رفتن توی خواب
عشق یعنی : تکیه بر بازوی باد
عشق یعنی : حسرتت پاینده باد !
عشق یعنی : خسته بودن از فریب زندگی
عشق یعنی : درد بردن از غم بالندگی

عشق یعنی : هرچه گفتن هر چه کردن بهر او

عشق یعنی : هر زمان تنها شنیدن نام او...

      I LOve YOu       
       

Doost_e_Gharib@yahoo.comKamijo0n@yahoo.com



    
                                                                               
زیبای نازنین سلام:
بازم با من قهری ؟ آره؟ بازمم یه چیزی پرسیدم که به من ربطی نداره؟
سلام به گلی که مهر را پاییز کرد زیبای ما هم ! درست است که در محضر پادشاهی قصر بلوری چشمانت هیچ گاه مجاز به طرح سوالی نبودم و نیستم و نخواهم بود اما امان از فراموشی دردسرپادشاهی ات دردسر فراموشی ام را صد چندان کرد و باز هم پرسیدم بگذریم...
از خیلی چیزها که گر چه پرسش نیستند اما علامت تعجب دارند، زیبای من آنقدر دیوانه نخواستن و کم رنگ بودن و هر گونه بودن با منی که همیشه می گذاری یم برای بعد. و من همیشه به آدمهایی که به حالای تو تعلق دارند حسودی ام می شود به آنانی که پشت خط تراوش کلام نقره ای ات می آیند و جلوی خط کنار هم بودنمان خط موازی می کشند که مبادا آخرش رسیدن باشد، زیباترینم دلم می خواهد بگویی که می دانی تمام نفسهایم جور عجیبی به تو متصل استحتی به نخواستنت و من می دانم که هیچ چیز حتی همان نخواستن تو به من هرگز مربوط نیست اما باز هم به خود می بالم که می گذاری یم برای بعدهای نیامده دور نه برای هیچ وقت. فکرش را بکن شاید من یک روز ، روز مباداای تو باشم و آن شاید به من حتی حس نفس کشیدن می بخشد
دعا می کنم یک روز مال حالای تو باشم حتی اگر آن روز روز مبادای دوری باشد که در تقویم های سالهی بعد گم شده است مثل چیزی که می خواهی و به قول شاعر که نمی دانم کیست، در غبارها گم می شود . فرشته ترینم هر چه بگویی عاشقانه است: خنده ات ، فریادت، بغضت، اخمت ، بارانت ، طوفانت، تنفست همه برایم عشق است . مرا ببخش که گاهی یادم می رود داناترین ها موظف نیستند به جرم دانستن هر چیز کوچک و بزرگی به سوالات یک دیوانه عاشق پاسخ بدهند ، تمرین می کنم تا تکرار نکنم لااقل مرا برای روز مبادایت بگذار . کسی که تا تو را دارد آرزوی داشتن هیچ چیز را ندارد

من و تو آن دو خطیم آری
موازیان به ناچاری
که هر دو باورمان ز آغاز
به یکدیگر نرسیدن بود
HydroForum® Group

بعضی آدمها جلد زرکوب دارند.بعضی جلد ضخیم، بعضی جلد نازک وبعضی اصلا جلد ندارند.
بعضی آدمها با کاغذ کاهی نا مرغوب چاپ می شوند و بعضی با کاغذ خارجی.
بعضی آدمها تر جمه شده اند و بعضی تفسیر می شوند.
بعضی از آدمها تجدید چاپ می شوند و بعضی از آدمها فتو کپی آدمهای دیگرند.
بعضی از آدمها دارای صفحات سیاه وسفیداند وبعضی از آدمها صفحات رنگی و جذاب دارند.
بعضی از آدمها قیمت پشت جلد دارند. بعضی از آدمها با چنددرصد تخفیف به فروش می رسند.
بعضی از آدمها بعد از فروش پس گرفته نمی شوند.
بعضی ازآدمها را باید جلد گرفت. بعضی از آدمها را می شود توی جیب گذاشت وبعضی را توی کیف.
بعضی از آدمها نمایشنامه اند و در چند پرده نوشته و اجرا می شوند. بعضی از آدمها فقط جدول سرگرمی اند وبعضی هامعلومات عمومی.
بعضی از آدمها خط خوردگی و خط زدگی دارند و بعضی از آدمهاغلط چاپی فراوانی .
ازروی بعضی از آدمها باید مشق نوشت و از روی بعضی آدمها باید جریمه نوشت. بعضی از آدمها را باید چند بار خواند تا معنی آنها را فهمید . وبعضی از آدمها را باید نخوانده دور انداخت....


به راستی ما کدام کتابیم؟

                                                                               

     
           kamijo0n@yahoo.com