و اگر در طپش باغ خدا را دیدی
همت کن و بگو
ماهی ها حوضشان بی آب است
تقدیم به همه عزیزان......... کاش بیایم برای بی پناهان سایبون باشیم
با دلای دل شکسته کمی مهربون باشیم
کاش بیایم به باغبونا کمی حرمت بزاریم
احترام دلای شکسته رو نگه داریم
کاش به مهربونترا دین مونو ادا کنیم
سهم خوشبختی مونو وقف بزرگترا کنیم
کاش یه کاری کنیم که خستگی ها در بره
مرهمی بشیم که زخم ادما بهتر بشه
کاش که شاخه درخت زندگی رو نشکنیم
هفته ای یه بار به باغبونامون سر بزنیم
کاش که پاک کنیم تمام اشکایی که جاریه
خوب نگه داریم چیزی که واسه یادگاریه
کاش دسه پرنده های بی پناهو بگیریم
توی اسمون بریم دامن ماهو بگیریم
کاش با مهربونی مون غصه ها رو کم کنیم
رشته های عشق و تا همیشه محکم بکنیم
کاش بشینیم پای اونا که بی کسن
اگه درد دل کنن به آرزو شون میرسن
کاش تو عصری که همش سنگیه و اهنیه
بگیم از چیزایی که خوبه ولی رفتنیه
کاش هنوز دیر نشده قدر همو خوب بدونیم
نکنه دیر بشه تا ابد پشیمون بمونیم
کاش این جمله هیچ موقع ز یادمون نره
ادمی چه بد باشه چه خوب مسافره
وقتی که رفتم؛ تازه تو میفهمی عاشقی چیه! می شناسی عشقو بعدمن؛ میفهمی عاشقت کیه! عاقبت ازغصهء تو نقش تو قصه ها می شم میرم و پیدام نمیشه؛تنها مثل خدا می شم وقتی که من عاشق شدم؛ با همه بود و نبود تو خوابو تو بیداریام؛نقش دو تا چشم تو بود من همه جا کنار تو؛سایه به سایه؛کوه به کوه آیینه ای که دم به دم با تو نشسته روبروت تو جونمی؛تو عشقمی؛قشنگترین بهانه ای برای زنده بودنم تو بهترین نشونه ای تو بهترین دلیل دل برای بودنم شدی نبودی از تنم جدا که پاره تنم شدی پرنده قشنگ من؛اگه بیای بهار میاد برای این شکست دل؛تو سینه باز قرار میاد ستارها پایین میان؛دوباره باز سحر میشه از آسمونو از زمین به من میگن به یاد بیار…!
تقدیم به انان که دوستشان دارید...........
شعر از ارغوان جون البته منو ببخش ارغوان جون که بی اجازه کپی کردم....
ای ساحل دریایت آرام دل من
خالیست از لعل لبت جام دل من
که عاقبتم دلم را به دست دل تو سپردم امروز هم جان من مست وصال توست نمی دانم چه بگویم
تو که جان منی بی تو جان ندارم،آزرده ام دیوانه و خراب تو که بی تو بی قرارم و فقط در حسرت
دیدار تو هستم این را هم می گویم اگر کسی با تو می بخورد و دلش دیوانه نشود دل نیست و عاقل نیست که من دوست دارم همچو لیلی سوز عشق مجنون را داشته باشم و از دست آن جام شراب را بگیرم و این را بدان جز وصال تو با من برایم در مانی نیست.
دلم گرفته از این سقف های بی روزن
که عشق رهگذر کوچه های باران است
کاش خداوند سه چیز را نمی آفرید:
عشق ؛ دروغ ؛ غرور
که انسان به خاطر عشق از روی غرور هیچ گاه دروغ نمی گفت
اینم از ارغوان........